روزنوشت دخترک

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

دشواریات

حدودا از پنج روز  پیش شروع شد. یه جور بحران روحی وحشتناک.البته مقدمات این "بووووم" از ماه گذشته بود ولی اوجش زمانی بود که آستانه ی تحملم به شدت پایین بود. احتمالا از عوارض سیکل ماهیانه باشه. PMS! از من به شما نصیحت هیچوقت به ی بانو نگید که این بدخلقی هات به خاطر PMS  هست. اون خودش میدونه! و وقتی اینو میگی فقط اوضاع بدتر میشه. تنها راه حل اینه که کوتاه بیای و هر چی میگه تایید کنی!! اینطوری تو تبدیل به قهرمان زندگیش میشی!!

به جرات میتونم بگم حال این چند روز اخیرم انقدر بد بود که فکر نمیکنم تو دو سال گذشته هیچوقت انقدر بدحالی رو تجربه کرده بودم. از طرفی فشارهای خانواده م و مقاومت اونها در پذیرفتن تغییرات شخصیتی من  همه چیز رو بدتر میکرد. 

در حالت کلی وقتی 6 سال دور از خانواده زندگی میکنی خیلی سخته بیش از یک هفته تو خونه زندگی کردن!! پدر و مادرت قبول نمیکنن که تو بزرگ شدی و نمیتونن بپذیرن تغییراتت رو و نمیدونن چجوری باهات برخورد کنن!
با بابام دعوام شد. سرم داد زد. سه روزه باهاش حرف نزدم.  نادیده ش میگیرم. انگار نمی بینمش! 

جند ساله دارم میگم من از مهمونی های خانوادگی خوشم نمیاد. ماه رمضون به ندرت ما تو خونه ی خودمون باشیم.و امسال بعد مزخرفاتی که دختردایی پشت سرم گفته همه چیز سخت تر شده. (ناگفته نماند که دایی و زندایی هم هیزم این آتیش شدن). من خونه شون نرفتم و در تمام مهمانی ها باهاشون صحبت نکردم. چرا؟ چون در تمام این سالها کمتر از گل به کسی نگفتم ولی من احترام کسی رو نگه میدارم که احترام رو بفهمه!! کسی که همچین مزخرفاتی پشت سر من گفت و تمام عید ما خراب کرد آدم بیشعوریه! فکر میکنم به اندازه ی کافی اینو تو جمع نشون دادم! من مثل مادرم نیستم که هر کی هر چی بگه و من بازهم برم بخندم و بغلش کنم. 

تصمیم داشتم تمام این هفته رو پروپوزالم کار کنم ولی مثل اینکه نشد. انگار تمام اینها مثل ی دمل چرکین تو روحم باقی مونده بود و یهو ترکید. تو این چند روز انقدر بی حال و بی رمق بودم که حد نداشت. شب ها خوابم نمیبرد و صبح ها بیدار نمیشدم. دائم سردرد داشتم. 

هر چی بود گذشت. فرصتی بود برای استراحت کردن. حالا باید ذهنم رو خالی کنم برای امتحانات. این امتحانات خیلی مهم هستن. نتیجه ی امتحانات روی انتخاب شدنم بعنوان دستیار اموزشی برای ترم بعد به شدت تاثیر گذاره. 

من کلی کار دارم برای انجام دادن. کلی هدف دارم. کلی آدم هستن که دوسشون دارم. و چی بهتر از این! 
مهم نیست اگه بنا به هر دلیلی چند روزی رو از دست دادی، مهم اینه که باز دست بذاری رو زانوت و بلند شی! یا علی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیروانا م

دلایل

چ دلایلی باعث میشه این روزها انقدر عصبی باشم:

1- نزدیک شدن به فصل امتحانات

2-نرسیدن به ددلاین تصویب پروپوزال که منجر به خطر افتادن کل زمانبندی اپلای میشه

3-بلاتکلیفی پروسه ی ازدواج

5-جواب پس دادن ب خانواده م بابت همه ی تصمیمات و کارهایی که انجام میدم

6-زندگی لعنتی خوابگاهی

7-اتاق طبقه چهار و درد زانویی که دوماهه داره اذیت میکنه 

8- شروع گرمای لعنتی تهران، کولر مزخرف خوابگاه، کلافگی روزافزون من و سپری کردن تابستان در خوابگاه ( البته خونه هم همچین بهشتی نیست! حداقل اونجا از امکانات اولیه ی زندگی برخورداری)

9- آیا اتاقی در طبقه ی دوم پیدا میکنم؟ 


از وقتی دانشجوی تهران شدم همیشه  تابستان برام دردسر هست. باز خدا پدر دانشگاه تهران رو بیامرزه که میذاره سقفی بالای سرمون باشه. ولی بدون کولر. ینی کولرش فقط فوت میکنه! دوست داشتم برم خونه ولی باید کلاس تافل برم. 

حالا باز باید دست به دامن brain storming بشم برای حل تضاد های ذهنیم...و آروم کردن خودم

عدم اطمینان باز رفته بالا. اینکه باید خوابگاه ثبت نام کنم ولی کدوم اتاق. خیلی سخته برای هر دوش گرفتن از طبقه چهار بری طبقه زیرزمین. و باید ی پروسه اداری مزخرف برای خوابگاه گرفتن طی کنم. 

تابستان کجا درس بخوانیم!؟ اینجا -خوابگاه- گرمه! خیلی گرم. بریم کتابخونه مرکزی دانشگاه؟ نهار چی پس؟ نمیدونم


موازی کاری خیلی سخته برام. اینکه رو چند تا موضوع کار کنم خیلی اذیتم میکنه. کاملا تمرکزم رو از دست میدم. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیروانا م

ابهام

ابهام همیشه استرس و نگرانی میاره. 

تصمیم من برای اپلای شروع ی دوره پر ابهام دیگه بود.هنوز دو سال هم از اون دوران مزخرف کنکور ارشد نمیگذره. خیلی اذیت شدم. سال اخر کارشناسی همراه با 42 واحد درس، تغییر رشته دادم و برای کنکور خوندم. خیلی مزخرف سخت بود. 

آدم که نباید تو گذشته گیر کنه! یه achivement داشتی، خوش ب حالت. بسه. بکش بیرون! بقیه ی راه. آروم باش....

تا جاییکه تونستم معادله رو ساده تر کردم. این دفعه باید با تجربه ی قبلی که دارم بهتر مدیریت کنم. کار کردن رو گذاشتم کنار ( خیلی سخت بودااااا - یه شبه به این تصمیم نرسیدم) حالا مونده پایان نامه - رزومه تحصیلی - دو تا آزمون گنده ی زبان و جیمت!! و البته ازدواج!

این متغییر آخر هم خودش اومد وسط! اونم واسه خودش ماجرا شده. هفته بعد قراره من برم پیش مشاوره. ولی زندگی اینطوریش خوبه ها. مثلا اگه الان ی جور دیگه زندگی میکردم چی؟ خوشحال تر بودم؟ اگه صدبار هم دنیا بیام بازم همین تصمیم ها رو میگیرم (البته اگه تو همون شرایط زاده بشم)

دیروز تولد بابام بود. بابای نازم . براش ی کلیپ درست کردم. با کلی عکس خودش. خیلی حرفه ای نبود. فقط میخاستم بگم ک حواسم بهت هست.

یکی از رویکردهای خوب فضای مجازی برداشتن بعضی تابوهای بیخود از ذهن آدم هاست. مثلا تازگی ها جنبشی میبینم که درباره ی برداشتن تابوی پریود هست. خیلی قشنگه. بطور بالقوه اکثر دخترای ایرانی تجربه ی مزخرفی از اولین پریودشون دارن! یه سری باورهای الکی بین زنان جامعه که بوی عقب افتادگی داره. اینکه پریود رو به اندازه عمل جنسی موجبات بی حیایی میبینن! چرا واقعا؟! یه سیکل طبیعیه تو بدن هر جنس مونثی! مثل اینکه تو از گرسنه بودنت خحالت بکشی. یا بعد از ی عمل سنگین جراحی بخاطر درد داشتن برات چشم و ابرو برن و گوشه ی لب گاز بگیرن که بی حیا!!

به نطرم زنان این سرزمین اعتماد به نفس میخوان. این باورهای غلط خیلی بیخود اذیتشون کرده. باید بفهمن اونها جنس ضعیف نیستن. همه چیز برابره. توانمندی ها برابره و اصلا نباید درگیر این قفس های ذهنی بشن. دقیقا همین! قفس ذهنی. همون قفس ذهنی که نمیذاره پرواز کنی. باید خودتو باور کنی و هر روز با خودت قسم بخوری که به خواسته ت میرسی. ی سری تعابیر عوامانه و پیش پا افتاده که مثل سیلی میخوره تو صورتت رو دور بریز. " تو دختری! نمیخواد انقدر درس بخونی! نمیخواد انقدر خودتو اذیت کنی! " یا بدتر از اینها وقتی که در قالب دین میریزن تو حلقت. " دختر که نباید با پسرها هم صحبت بشه! پس حیا کجا رفته. "

شاید باورتون نشه ولی من عید گذشته ی چلنج بزرگ تو فامیل پیدا کردم که چرا ی پست اینستاگرامم کنار دست دو تا پسر ایستادم!!! تیممون که رتبه آورده بود و باهم عکس یادگاری گرفته بودیم!! 

اینا حاشیه است.. ی استوری از ترلان پروانه دیدم که برام جالب بود:

(خطاب به خودم) ولش کن. کر باش. مثل همون لاک پشت که با نشنیدن به هدفش رسید. اگه به هدفت اعتقاد داری پس چرا اهمیت میدی؟

الیس الله بکاف عبده؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیروانا م